ابن عباس می گوید : امیر المومنین را در میدان دیدم که به آسمان خیره است .
دانستم که منتظر اول وقت است ، تا نماز بگذارد . در میا نه ی میدان در کوزه شکسته ای برایش آب آوردند . غضب کرد و فرمود : من شمشیر می زنم تا حکم خدا را احیاء کنم پس قانون را زیر پا نمی گذارم و از کوزه ی لب شکسته آب نمی نوشم . در لیله الهریر که شب سختی در جنگ صفین بود ، سجاده ی امیر المومنین (ع) در دل شب در میانه ی میدان انداخته شد و صدای تکبیرهای علی ( ع) شنیده می شد !دختر امیر المو منین می فرماید : شب نوزدهم که شب شهادت علی بود ، پدرم بعد از افطار تا صبح عبادت کرد .